فروم معتقد است که "بیگانگی تعریفی است از وضعیت انسان در جامعهی صنعتی".او در تفسیر خود از بیگانگی انسان نسبت به خویش، شخصی را مورد مطالعه قرار میدهد که از خود دور میشود، اعمال او بهجای آنکه تحت کنترل او باشد بر او مسلط است و او خودرا مرکز اعمال فردی خویش نمییابد. به جای اینکه اعمال طبق خواست و ارادهی او انجام گیرد. او از اعمالش اطاعت میکند، او خود را نظیر همهی مردمی مییابد که به عنوان اشیا درک میشوند. با احساسها و خواستههای مشترک، اما در عین حال در همان زمان او هیچگونه وابستگی و ارتباطی با جهان خارج ندارند. به نظر اریک فروم اعضای جامعهی صنعتی همگی الینه شده هستند و بیگانگی مختص گروه و طبقهی خاصی نیست، او میگوید: "انسان امروزین در جامعهی صنعتی شکل و شدت بتزدگی را، دگرگون ساخته است. او در دست نیروهای اقتصادی کور حاکم، شیئی شده است. او ساخته های دست خود را میپرستد و به "شئی" بدل میشود. در جهانی از این دست تنها کارگر بیگانه نیست... که همگان بیگانهاند."
- ۹۵/۱۲/۰۸